
اكبر، نادر، عباس و رضا، كه روابط دوستانه شان از كودكي شكل گرفته است، هر يك در پي تحقق آرزوي خودش است: عباس و نادر لباس نظام به تن مي كنند، اكبر به گروه دايي اش مي پيوندد كه قاچاقچي است؛ رضا، كه فلج است، آرزويي جز ادامه ي دوستي با آن سه ندارد. معصومه، خواهر رضا، و اكبر به يكديگر علاقمندند.
نظرات