میری و از پشت سرت خبر نداری
چیکار کنم با این غم بی کس و کاری
چرا به خیمه قصد اومدن نداری
برادر من
بلند شو علمدار علم رو بردار
نذار زینب تو بره کوچه بازار
نرو یار حسین علمدار حسین
تموم بعد تو عباس دیگه کار حسین
مادر من اومده جای مادر تو
موج خجالت میزنه چشم تر تو
غصه نخور بذار رو چادرش سرت رو
برادر من
دل مادرم ریخت دل مادرت ریخت
تا اینکه یه لشکر اومد رو سرت ریخت
رشید کربلا تن تو کم شده
ببین قد حسین ز داغت خم شده
تو خیمه ها منتظرت چشم ربابه
سکینه دخترم هنوز تشنه ابه
رقیه جاش بدون تو بزم شرابه
برادر من
تو میری و راه حرم رو میبندن
تو میری و دست حرم رو میبند
نرو غیرت الله به زینب میخندن
صدایی که میاد صدای هلهلست
به سمت خیمه ها نگاه حرملست
نگاه خولیه به این انگشترم
نگاه زجر دون به سمت دخترم
یک گل میان علقمه فتاده
دستش شده از تن جدا ابالفضل
شیر سرخ عربستان و وزیر شه خوبان پسر مظهر یزدان
که بُدى صاحب طبل و علم و بیرق و سَیف و حَشم و
با رقم و با رمق اندر لقب او ماه بنى هاشم و عباس علمدار و
سپه دار و جهانگیر و جهانبخش و دگر نایب و سقا
دید کاندر حرم خسرو خوبان شده بس ناله و افغان و
پر از شیون طفلان همه شان سینه زنان نوحه کنان موى پریشان
دل بریان سوى عباس شتابان که عموجان
چه شود جرعه آبى برسانى به لب سوختگان
کز عطش آتش بگرفته گلوى ما
حسین و اباالفضل هر دو به میدان آمدند
یکی زد به میمنه ، یکی زد زد به میسره
یکی گفت أنا بن و قَتَّال العرب
یکی گفت أنا بن و هاشمی نسب
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
مکن ای صبح طلوع مکن ای صبح طلوع
عصر فردا بدنش زیر سم اسبان است
مکن ای صبح طلوع مکن ای صبح طلوع
..
دانلود آهنگ میری از پشت سرت خبر نداری از حمید علیمی
نظرات