ناصر فداکار و تقی بی آزار در مؤسسه ای برای خوشه کار می کنند. خوشه از کار و رفتار آن ها رضایت ندارد و هر دو را به مرخصی اجباری می فرستد. آن دو با اتومبیل قراضه ی زن صاحب خانه شان به سفر می روند و در جاده با مینا آشنا می شوند. مینا خواننده ی مشهوری است که عمه اش و مباشران او، سوسول و عبدالله بوقی مراقب او هستند، تا به فکر مطالبه ی ثروتش، که عمه به کمک سعید و با جعل سند، آن را تصاحب کرده، نیفتد. سعید خواهان ازدواج با مینا و دریافت نیمی از ثروت او است. مینا ناصر را به کمک می طلبد. عمه با هیپنوتیزم کردن مینا بساط مراسم ازدواج سعید و مینا را فراهم می کند و …
نظرات