جوانی، مرد ثروتمندی با نام قارون را که از روی یأس قصد خودکشی دارد، نجات میدهد و در خانهٔ خود از او نگهداری میکند. بعد، از طریق مادر خود درمییابد که قارون پدرش است که سالها قبل به خاطر هوسبازیهایش او و مادرش را رها کردهاست. پسر، پدر را از خود میراند. قارون که وارثی ندارد، ضمن اینکه از گذشتهٔ خود نادم است، بهدفعات سعی میکند که پسرش را به دست آورَد و سرانجام نیز موفق میشود.
نظرات